غزل غزل بیاد تو، قدم قدم فدای تو
نفس نفس برای تو، منم همش بیاد تو...
ღ♥ღ
دوباره فال حافظ میگیرم....
دوباره توی فالمی...
همیشه در خیالتم...
اگر چه بی خیالمی...
ღ♥ღ
نفس بده که برایت نفس نفس بزنم...
نفس به جز تو نخواهم برای کس بزنم...
مرا اسیر خودت کرده ای دعایی کن...
که آخرین نفسم در این قفس بزنم...
ღ♥ღ
کاش میشد قصه رفتن را وقت گفتن بی صدا تغییر داد...
کاش میشد سرنوشت خویش را خود نوشت و بر کف تقدیر داد...
ღ♥ღ
خدایا، آنکه در تنهاترین تنهاییم، تنهای تنهایم گذاشت....
خواهشی دارم...
تو در تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش نذار...
ღ♥ღ
یه گونی عشق تقدیم تو باد....
عشقش واسه خودت، گونیش هم واسه نون خشکاتون...
ღ♥ღ
بیادتم....
حتی اگر قرار باشد شبی بی چراغ در حسرت یافتنت تمام کوچه ها را قدم بزنم...